Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «مهر»
2024-04-30@10:59:19 GMT

ما «کمال»ها خودمان را نمی‌بخشیم

تاریخ انتشار: ۲۶ مهر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۹۱۳۶۴۷

ما «کمال»ها خودمان را نمی‌بخشیم

‍‍‍‍‍‍

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله _ زینب رجایی: نوشته بود: «ما خبرنگاریم؛ عادت و وظیفه داریم به تمامی پدیده‌ها مثل خبر نگاه کنیم و تحت تأثیر اوضاع قرار نگیریم. برای ما، هر اتفاقی یک خبر است! ما خونسردیم و در مقابل اتفاقات خودمان را نمی‌بازیم، حالا می‌خواهد خبر جنگ باشد یا صلح، سقوط باشد یا صعود… ما به وظیفه خودمان عمل می‌کنیم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

ما خبرنگاریم! خیلی محکم‌تر از آن هستیم که مثل شما باشیم!» آن یکی گفته بود: «احساسات‌زدگی آفت بزرگ خبرنگاری اصیل و درست است که اصحاب رسانه باید از آن پرهیز کنند». دیگری هم به مناسبت روز خبرنگار به ما یادآوری کرد: «خبرنگار نباید اسیر جوسازی‌های بعد از هر رویداد شود».

گمان می‌کردم روزهای سخت خودشان را گذرانده‌اند و حالا که نوبت روزهای سخت ما رسیده انتظار دارند «حرفه‌ای» باشیم. خبر را آماده کنیم و بدون آن که در لحظه لحظه‌اش غرق شویم، درباره‌اش بنویسیم و منتشر کنیم. انتظار دارند زیر بار سنگین هر اتفاقی دست و پایمان را گم نکنیم؛ تماشا کنیم و قلم را بی‌وقفه روی کاغذ برقصانیم و انگشت‌ها را روی کیبورد پیچ و تاب بدهیم. انتظار دارند بی‌تاب نشویم. سرگردان و مستاصل نباشیم. کاسه «چه کنم چه کنم» دست نگیریم. حق دارند. ما خبرنگار هستیم...

اول؛ خبرنگار که نباید احساساتی شود

دیروقت شده. روی نقشه دنبال راه سریع‌تری در مسیرهای همیشه شلوغ تهران می‌گردم. رفیقم صدای ضبط را کم می‌کند: «اسراییل بیمارستان غزه را زد!» سراغ اخبار می‌روم. خبر برای چند دقیقه قبل است. یک فیلم منتشر شده که تلگرام به علت محتوای آزاردهنده و خشونت‌آمیز، تصویر ابتدایی‌اش را تار و غیرقابل تشخیص کرده است. انگار برای هر بار دیدن اخبار غزه از ما می‌پرسد: «آیا مطمئن هستی که گرچه کاری از دستت برنمی‌آید می‌خواهی این تصاویر را ببینی؟» یا شاید غیرمنصفانه می‌گوید: «آیا مطمئن هستی می‌خواهی حقایق چک و تلخ دنیا را تماشا کنی؟»

دو بار ضربه می‌زنم تا فیلم باز شود. موبایل به بلوتوث ماشین متصل است و صدای فیلم، استریو توی گوش‌مان می‌پیچد: «حسبناالله و نعم الوکیل» دوربین میان تکه‌های بدن قربانیان می‌چرخد و فیلمبردار لابلای جملات عربی مدام این آیه را تکرار می‌کند: «خداوند ما را کفایت می‌کند، و چه وکیل خوبی است!» بوی تکه‌های نیم‌سوخته گوشت تو مشامم می‌زند و لابلای لحظه‌های فیلم، تصویر کودکان بیشتر تیر به چشم می‌زند.

تمرکزی باقی نمانده. ماشین را کنار می‌زنم و کانال‌های خبری را بالا و پایین می‌کنم. آنچه منتشر شده را چشم‌هایم می‌بیند ولی عقلم باور نمی‌کنم. هرچه بیشتری دانلود می‌کننم و می‌خوانم و می‌بینم، بیشتر شبیه یک کابوس به نظر می‌رسد. سرم تیر می‌کشد. ماشین را خاموش می‌کنم. بیشتر می‌گردم. زنی روی زمین افتاده. خون و خاک صورتش را پر کرده است. دختر بچه‌ای که انگار تازه نشستن را یاد گرفته کنارش چهارزانو زده و از ترس می‌لرزد و گریه می‌کند. مادر، بی‌حال و بی‌رمق است اما گریه دختر را که می‌بیند، سر فرزندش را روی سینه می‌فشارد. خون و خاک سر و صورتشان با اشک‌ها درمی‌آمیزد.

فیلم دیگری را می‌بینم. مرد میانسال و جاافتاده‌ای دو کیسه پلاستیکی تو دستش گرفته و در حالی‌که راه می‌رود، مویه‌کنان دست‌ها را بالا می‌سرم تیر می‌کشد. اشک امان نمی‌دهد. زیر فیلم نوشته شده که او پیکر فرزندانش را جمع کرده و آورده است. رفیقم نهیب می‌زند: «مقاومت جوابشان را می‌دهد؛ ما گریه کنیم آنها چه کار کنند؟ جمع کن خودت را…» نهیب‌هایش راه به جایی نمی‌برد. شیرازه روانم از هم پاشیده است. موبایل را از دستم می‌کشد و صفحه را می‌بندد: «تو خیر سرت خبرنگاری! خبرنگار که نباید احساساتی شود!»

دوم؛ کمال را یادتان می‌آید؟

کمال را یادتان می‌آید؟ یکی از شخصیت‌های «ماجرای نیمروز». آدم عملیاتی و اقدام‌کننده‌ای که بی‌تاب میدان است. انتقاد می‌کند، غُر می‌زند و گاهی از شدت اوضاع، جوری بی‌تاب می‌شود که یقه هم‌رزمانش را می‌گیرد و ملامت‌شان می‌کند. باعث و بانی اغلب مشاجره‌های فیلم کمال است. آرامشی که عاقل‌ها تلاش می‌کنند در بحران فراهم کنند را به هم می‌زند؛ چون عمل‌گرایی را به هر چیز ترجیح می‌دهد. یک بار هم به رحیم: فرمانده‌اش می‌گوید: «اگر نمی‌خواید بزنید، مارو علاف خودتون نکنید! به ابوالفضل کلافه شدم. چقدر حرف بزنیم؟ اصلاً من می‌رم قله‌هام رو آزاد می‌کنم، هروقت خواستید بزنید بگید من میام. خجالت می‌کشم!»

او شک ندارد که حق کدام است و باطل کدام. باور دارد طرف حق ایستاده و برایش مهم نیست نتیجه چه شود؛ مسیر برای کمال مهم‌ترین است و در این مسیر از ریخته شدن خون خودش یا هر هزینه دیگری ابایی ندارد. منتظر تحلیل و بررسی نمی‌نشیند. طاقت نشستن و صبر کردن و تماشا ندارد. هر لحظه انفعال را فاصله گرفتن از آرمانش می‌‎داند؛ آرمانی که با آن رابطه احساسی دارد نه رابطه کاری.

گاهی هم اشتباه می‌کند. گاهی حق با دیگران و مصلحت‌هایشان است نه با کمال؛ اما ریخته شدن خون هم‌رزمان و زنان و کودکان بی‌گناه در ترورهای کور دهه شصت دلش را آتش می‌زند. او از وقتی به هم می‌ریزد که دختر بچه بی‌گناهی در یکی از ترورهای خیابانی کشته می‌شود. خون دخترک بی‌گناه محرک او می‌شود. کمال طغیان می‌کند، به‌خاطر آن دخترک. دیگر راضی به صبر نیست حتی اگر بی‌صبری‌هایش موفقیت نهایی را به تأخیر بیندازد.

سوم؛ من خبرنگار نیستم

می‌گویند سویه جدید کرونا بی سر و صدا آمده. از ظهر سرفه‌هایم شروع شده است. سر راه، قبل از آنکه رفیقم را برسانم، سری به درمانگاه می‌زنم. تلویزیون سالن انتظار روشن است و شبکه خبر، یک‌نفس اخبار غزه را روی خط می‌برد. مردم این کشورهای دور و نزدیک هم نصفه شب به خیابان‌ها ریخته‌اند و به سفارت اسرائیل و آمریکا هجوم برده‌اند.

مرد سی و چند ساله‌ای که لباس‌های ورزشی طوسی رنگ پوشیده نزدیک‌ترین نفر به تلویزیون ایستاده است. دست چپش یک مشما پر از دارو گرفته و دست راست را از آرنج به دیوار تکیه داده است. هر از چندگاهی برمی‌گردد و رو به کسی که نزدیکش ایستاده می‌گوید: «ما هم قرار است موشک بزنیم؟ جنگ آنها به ما چه!» مردی که کنارش ایستاده هم جوان است. حرفش را رد یا تأیید نمی‌کند: «چه بگویم؟ نامردها بیمارستان زدند! بیمارستان که زدن ندارد. کلی زن و بچه کشته شدند. آدم دلش می‌سوزد…» نفر اول، تکیه دستش را از دیوار برمی‌دارد و خودش را جمع و جور می‌کند: «این هم هست البته. آدم این بی‌گناه‌ها را می‌بیند دلش می‌سوزد»

آماده ورود به بحث می‌شوم و می‌خواهم قید صندلی را میان صف طولانی بیماران بزنم که تلویزیون، تصویر خبرنگارانی که روزهای اخیر در غزه شهید شده‌اند را پشت سر هم نشان می‌دهد. جلیقه‌های آبی رنگی که تکه‌پاره شده‌اند و خون، بنفش‌شان کرده است. کلمه «press» هم از سفید به قرمز تغییر کرده است. بغض گلوی پر سرفه‌ام را می‌فشارد و با سرفه بعدی، اشک‌ها پرتاب می‌شوند.

زنی که کنارم روی صندلی نشسته، خیره‌خیره نگاهم می‌کند. چپ‌چپ و پرسشگرانه دست از برانداز کردنم برنمی‌دارد. رفیقم همان‌طور که دستی به شانه‌ام می‌کشد به زن می‌گوید: «دوستم خبرنگار است. به خاطر خبرنگارهای غزه بی‌تاب است.» تاب ماندن ندارم. نه اینجا و نه جایی دیگر. بلند می‌شوم و می‌گویم: «نه. اگر خبر این است من خبرنگار نیستم…»

چهارم؛ اولین بار نیست؛ کاش آخرین باشد...

توئیتر را باز می‌کنم. نرم‌افزاری که مدتی فرد جدیدی تصاحبش کرده و نامش را «ایکس» گذاشته است. کاربران توییتری هم یک موج اعتراضی راه انداخته‌اند و گفته‌اند ما سال‌هاست اینجا هستیم و یک مالک جدید حق ندارد هویت این فضا را تغییر دهد. کمپین راه انداخته‌اند و حتی خیلی‌ها تنظیمات موبایل‌هایشان را دست‌کاری کرده‌اند تا آن پرنده آبی جای خودش را به آن ضربدر مشکی ندهد. من هم از همان دسته‌ام.

رسانه‌های مدافع اسرائیل و چند خبرنگار، از قول مقامات رژیم نامشروع صهیونیستی گفته‌اند موشکی که به بیمارستان خورده، در پی خطای محاسباتی و اشتباه فنی محور مقاومت بوده است. فیلم‌ها را مرور می‌کنم. کدام موشک حماس چنین قدرتی داشته است؟ اگر حماس چنین قدرتی داشت تا امروز کجا بود که با آن یک بار هم اسرائیل را شخم نزده؟ موشک‌های حماس که در نهایت یکی دو طبقه از ساختمانی را ویران می‌کنند، چطور می‌توانند این حجم از خرابی را به بار بیاورند؟

این اولین بار است که اسرائیل دست به چنین جنایتی می‌زند؟ شاید یادتان نباشد اما ۱۸ آوریل ۱۹۹۶ صهیونیست‌ها رسماً از مردم لبنان خواستند که خانه‌های خود را ترک کنند و به پناهگاه‌ها و اردوگاه‌های سازمان ملل بروند؛ اما بعد همان مرکز را به توپ بست و بیش از صد نفر غیرنظامی تکه‌تکه شدند.

این اولین بار نیست؟ نه! آمریکا سال ۲۰۱۵ بیمارستان پزشکان بدون مرز در «قندوز افغانستان» را بمباران کرد. اول تقصیر را انداخت گردن افغانستانی‌ها؛ بعد گفت کار طالبان بوده و بعد که آب‌ها از آسیاب افتاد و همه یادشان رفت ده‌ها نفر از مردم مظلوم در بستر بیماری کشته شده‌اند، اعلام کرد یک خطا رخ داده است. بعدها هم صراحتاً خبر داد این حمله هوایی را عمداً عملیاتی کرده است. این اولین بار نیست؛ کاش آخرین بار باشد…

پنجم؛ خون دل می‌خوریم و می‌گوئیم آب‌البالو بود

غم تمامی ندارد. موشک‌های اسرائیل متوقف نشده و بعد از بیمارستان، مناطق مسکونی را هم هدف گرفته است. خون روی صفحه موبایل سُر می‌خورد. جنایت را تماشا می‌کنم و کشتار را توی استوری‌ها ورق می‌زنم. پسرکی که نهایتاً ده سال دارد بر بالین پسر دیگری که شاید شش هفت ساله باشد، می‌پرسد: «صدایم را می‌شنوی؟» و بعد اشهد می‌خواند: «اشهد ان لا اله الا الله» و از کودک می‌خواهد تکرار کند. این آخرالزمان است؟ کودکی به جای خاک‌بازی، خاک جنگ صورتش را پوشانده و به جای یاد گرفتن شعرهای کودکانه، اشهد را به کودکی کوچک‌تر از خودش می‌آموزد. پسرکی در این سن و سال، چرا باید اشهد خواندن را بلد باشد؟

دستم به جایی نمی‌رسد. برای مظلومیت هزاران مسلمان راهی جز به هم چسباندن کلمات نمی‌شناسم. خبر می‌رسد میدان فلسطین تظاهرات شده. از آرشیو مداحی‌ها، روضه حضرت علی‌اکبر که «محمود کریمی» خوانده را پیدا می‌کنم و سر ماشین را به سمت محل تجمعات می‌چرخانم. بی‌تابی سرایت کرده است. نفرت زبانه می‌کشد. شعارهای ضدصهیونیستی، گوش را می‌نوازد. زنی کنار پیاده‌رو نشسته و صفحه اینستاگرامش را بالا و پایین می‌برد. کنارش می‌نشینم. بدون تلاشی سر حرف باز می‌شود: «من به اصطلاح فعال جهادی هستم. از این روستا به آن روستا. تا دلت بخواهد محرومیت و مظلومیت دیده‌ام و بی‌خوابی کشیده‌ام. اما به اندازه خودم کاری کرده‌ام. می‌توانستم قدمی بردارم؛ برداشتم. اما حالا آن قدر دورم و آن قدر همه راه‌ها بسته است که غم‌باد گرفته‌ام. سال‌هاست این وضع ادامه دارد. ما کیلومترها این طرف تر خون دل می‌خوریم و می‌گوئیم آب‌آلبالو بود!»

اشک‌هایش را پاک می‌کند و می‌گوید: «خیلی‌ها حاضرند با دست خالی دل به این جنگ بزنند. ایرانی و غیر ایرانی و مسلمان و غیرمسلمان هم ندارد. ولی راه‌ها بسته است. اگر راهی باز شود، دنیا پر از کسانی است که حاضرند بدون چشم برهم زدنی برای حق جان بدهند.» مردی که کنارش ایستاده می‌گوید: «راه که باز نمی‌شود. راه را خودمان باز می‌کنیم!» اینجا پر از «کمال» ماجرای نیمروز است.

ششم؛ ما کمال‌ها خودمان را نمی‌بخشیم!

روزهایی که در ایران برای کنترل اعتراضات، اینترنت قطع شده بود، شمار زیادی از ایرانیان و غیرایرانیان پست و استوری گذاشتند و گفتند: «صدای ایران باشید!» پرچم ایران را سیاه کردند و روی پروفایل‌هایشان گذاشتند و روی آن علامت مقابله با خشونت خانگی اضافه کردند. فقط برای چند روز اینترنت قطع شدن اینترنت! حالا همان‌ها صدای‌شان درآمده که ماجرای غزه، درد دیگران است. «به ما چه!»

از نیمه شب گذشته که به خانه می‌رسم. باز سراغ فضای مجازی می‌روم که گرچه می‌گویند دنیا را دهکده‌ای کرده است اما بیشتر از همیشه به رخ‌مان می‌کشد چقدر دوریم از همه‌جا. جزئیات بیشتری منتشر شده که خواب را حرام می‌کند. فیلم پسربچه‌ای تمام فضای مجازی را پر کرده است. پسرک مثل بید می‌لرزد و نگاهش دنبال پناهی امن است، همین که به آغوش نیروی امدادگر می‌رسد به گریه می‌افتد و بغض‌اش می‌ترکد؛ اما رعشه‌ای که بر بدنش افتاده متوقف نمی‌شود.

من حُکم نمی‌دانم. چیزی می‌شناسم به نام «اسلام»، چیزی می‌بینم به نام «کشتار مسلمانان» و چیزی شنیده‌ام به نام «جهاد»! من و خیلی‌های دیگر کمالِ ماجرای نیمروز شده‌ایم و منتظریم یک «رحیم» که فرمانده‌مان باشد، راهی و حکمی نشان بدهد تا هرکس که بی‌تاب برادران و خواهران مسلمانش شده، برود و هرکس بی‌تفاوت است بماند. ما کمال‌ها دق کردیم آنقدر که از تماشای ظلم، نمُردیم. خجالت می‌کشیم. سرمان پایین است بس که کاری نکردیم. کاش یک دست، راهی پیش رویمان باز کند.

کاش پسرکی که مثل بید می‌لرزد و معلوم نیست چند نفر از خانواده‌اش یا چند روز از عمر خودش باقی مانده است، ما را ببخشد. کاش ببخشد که جز تماشا کردن خون‌هایشان و تاول زدن جگرهایمان کاری نکردیم. کاش ببخشد اگر به خاطر دنیایی مصلحت‌اندیش هنوز سراغش نرفته‌ایم. فقط بیانیه دادیم. فقط کلمه به هم چسبانیدم و محکوم کردیم. به شدت محکوم کردیم. کاش او ما را ببخشد. چون ما کمال‎‌ها خودمان را نمی‌بخشیم و ایمان داریم در دنیایی دیگر همه بیانیه‌ها علیه ماست. علیه ما که خودمان را به او نرسانده‌ایم…

کد خبر 5915455 زينب رجائی

منبع: مهر

کلیدواژه: فلسطین مقاومت فلسطین اسرای فلسطین محمود کریمی لبنان توئیتر طالبان توییتر حماس میدان فلسطین غزه اینترنت تلگرام اسرائیل تهران صفحه اول روزنامه ها دکه روزنامه صفحه اول روزنامه های استان ها فلسطین رژیم صهیونیستی صفحه اول روزنامه های ورزشی صفحه اول روزنامه های اقتصادی طوفان الاقصی اسرائیل مقاومت فلسطین مدرسه حماس جنگ غزه مهاجران اولین بار بی تاب

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۹۱۳۶۴۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

برخی کشورهای اروپایی طالب خرید خودروهای ایرانی هستند

به گزارش همشهری آنلاین، باشگاه خبرنگاران نوشت: علی آبادی درباره صادرات خودرو به آفریقا گفت: در خودرو هر چقدر هم خودمان به خود انتقاد وارد کنیم اما نامدار هستیم زیرا تولیدکننده ایم. پارسال بالغ بر یک میلیون و ۳۰۰ هزار خودرو تولید شد و امسال این عدد بیشتر خواهد شد.

علی آبادی تاکید کرد: امروز خودرو تبدیل به کالای سرمایه‌ای شده بنابراین باید در این حوزه جهش تولید رخ دهد تا خودرو ماهیت سرمایه‌ای خود را از دست دهد و اگر کسی خودرویی خرید در پارکینگ گذاشت بداند که این خودرو دیگر حالت سرمایه برای او ندارد.

وی افزود: هم کشورهای آفریقایی و همسایه و هم برخی از کشورهای اروپایی طالب خرید خودروی ایرانی هستند.

علی آبادی تصریح کرد: واردات و صادرات مکمل هم هستند و حتی اگر به اندازه دنیا هم تولید کنیم باید واردات انجام شود. ما در حوزه خودرو نیاز به تنوع داریم منتهی برای حمایت از ساخت داخل مقرراتی می‌گذاریم. در حوزه خودرو در آستانه رقابت با دنیا باید قرار گیریم نه در رقابت با خودمان. اگر خودمان را به این رقابت‌ها نرسانیم شکست می‌خوریم و همین چیزهایی را که هم داریم از دست می‌دهیم.

وی تاکید کرد: هر کالایی که نتواند صادر شود یعنی برنامه در آن حوزه جامع نیست.

کد خبر 847863 برچسب‌ها خبر مهم خودرو - ایرانی

دیگر خبرها

  • کمال نامه ی مستان حیدری / امیرالمؤمنین در شعر خواجوی کرمانی
  • نمی‌توانیم به قهرمانی آسیا برسیم اما رتبه خودمان را بالا می‌بریم
  • نمی‌توانیم به قهرمانی آسیا برسیم ولی رتبه خودمان را بالا می‌بریم
  • چگونه بهترین روش کاشت مو مناسب با خودمان را پیدا کنیم
  • 5 چالش اصلی کسب و کارهای کوچک
  • برخی کشورهای اروپایی طالب خرید خودروهای ایرانی هستند
  • ختم غائله‌ی شهرنو ؛ «چند نفر از خانم‌های‌ خیلی جوان اش را به کارمندان خودمان دادیم»
  • داور فوتبال ایران: بله از باخت پرسپولیس خوشحال شدم | چرا نمی گذارید ما کری بخوانیم!
  • توضیح مدیر تراکتور در مورد کامنت جنجالی!
  • نیازمند آگاه‌سازی پایدار برای نسل جدید هستیم